هر که در عاشقي قدم نزده است شاعر : خاقاني بر دل از خون ديده نم نزده است هر که در عاشقي قدم نزده است که بر او عشق، تير غم نزده است او چه داند که چيست حالت عشق همه جز در وصال کم نزده است عشق را مرتبت نداند آنک گرچه با دلرباي دم نزده است دل و جان باخته است هر دو بهم بجز اندر دلم علم نزده است آتش عشق دوست در شب و روز هيچ عاشق در حرم نزده است يارب اين عشق چيست در پس و پيش کو بجز در هوات دم نزده است آه از آن سوختهدل بريان باد شادي...