جو به جو عشقت شمار دم زدن بر من گرفت شاعر : خاقاني جوجوم کرد و چو بشنيد آه من بر من گرفت جو به جو عشقت شمار دم زدن بر من گرفت چون برون شد بيمن او راه دهن بر من گرفت آهي از عشقت درون دل نهان ميداشتم نالهي آتش بگاه سوختن بر من گرفت عشقت آتش در من افکند و مرا گفتا منال خود به خود کرد اين و جرم خويشتن بر من گرفت دل به دست خويشتن شد کشته در پاي غمت من چو گل بودم درون پيرهن بر من گرفت عشق ميخواهد که چون لاله برون آيم ز پوست چون طبيب عشق بشنيد...