به کوي عشق تو جان در ميان راه نهم به کوي عشق تو جان در ميان راه نهمشاعر : خاقاني کلاه بنهم و سر بر سر کلاه نهمبه کوي عشق تو جان در ميان راه نهمخراج روي تو بر آفتاب و ماه نهمگرم به شحنگي عاشقان فرود ارينه مرد درد تو باشم گرت گناه نهمگرم به تيغ جفاي تو ذره ذره کنندهزار طوبي در عرض يک گياه نهمبه باغ وصل تو گر شرط من يزيد رودمراد آه توئي در کنار آه نهمبه آسمان شکني آه من ميان دري استز دست بوس تو يارب چه دستگاه نهماگر به خدمت دست تو دررسد لب منمنم که سر به خط آن خط سياه نهمبه جام عشق تو مي تا خط سياه دهندکه اين گداي تو را داغ پادشاه نهمگداي کوي تو خاقاني است فرمان ده