يک نظر دوش از شکنج زلف او دزديده‌ام

يک نظر دوش از شکنج زلف او دزديده‌ام شاعر : خاقاني زير هر تار صد شکنجي جهان جان ديده‌ام يک نظر دوش از شکنج زلف او دزديده‌ام مرغ و ماهي آرميد و من نياراميدم دوش از آن سودا که جانم ز آن ميان گوئي کجاست لابه‌ها بنموده‌ام لبيک‌ها بشنيده‌ام بي‌ميانجي زبان و زحمت گوش آن زمان هم به دست اشک در پاي غمش پاشيده‌ام گوهري کز چشم من زاد آفتاب روي تو لاجرم هم بستر اويم وز او پوشيده‌ام از نحيفي همچو تار رشته‌ام در عقد او من به دندان محنت او را به جان بخريده‌ام...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
يک نظر دوش از شکنج زلف او دزديده‌ام
يک نظر دوش از شکنج زلف او دزديده‌ام
يک نظر دوش از شکنج زلف او دزديده‌ام

شاعر : خاقاني

زير هر تار صد شکنجي جهان جان ديده‌اميک نظر دوش از شکنج زلف او دزديده‌ام
مرغ و ماهي آرميد و من نياراميدمدوش از آن سودا که جانم ز آن ميان گوئي کجاست
لابه‌ها بنموده‌ام لبيک‌ها بشنيده‌امبي‌ميانجي زبان و زحمت گوش آن زمان
هم به دست اشک در پاي غمش پاشيده‌امگوهري کز چشم من زاد آفتاب روي تو
لاجرم هم بستر اويم وز او پوشيده‌اماز نحيفي همچو تار رشته‌ام در عقد او
من به دندان محنت او را به جان بخريده‌امگرچه آن خوش لب جهان خرمي را برفروخت
دشمن خاقانيم تا مهر او بگزيده‌اماو مرا بي‌زحمت من دوست دارد زين قبل


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط