دلا زارت برون نتوان نهادن شاعر : خاقاني قدم در موج خون نتوان نهادن دلا زارت برون نتوان نهادن بر او زين سرنگون نتوان نهادن بر اسب عمر هراي جواني است ذخيره زين فزون نتوان نهادن تو را هر دم غم صد ساله روزي است که بر دهر حرون نتوان نهادن به کتف عمر ميکش بار محنت که داغش بر سرون نتوان نهادن به نامت چون توان کرد ابلقي را گنه بر رهنمون نتوان نهادن در اين منزل رصد جهان ميستاند اساسي نو کنون نتوان نهادن خراب است آن جهان کاول تو ديدي ...