در يک سخن آن همه عتيبش بين

در يک سخن آن همه عتيبش بين شاعر : خاقاني در يک نظر اين همه فريبش بين در يک سخن آن همه عتيبش بين چون سايه دويده در رکيبش بين خورشيد که ماه در عنان دارد جماشي چشم پر عتيبش بين خاموشي لعل او چه مي‌بيني هم نور جمال او حجيبش بين تا چشم نظاره زو خبر ندهد سر چون سر خامه در نشيبش بين آن عقل که برد نام بالايش اي بر دل من همه نهيبش بين از درد جگر به شب ز هجرانش خاقاني را در آن حسيبش بين روزي که حساب کشتگان گيرد
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
در يک سخن آن همه عتيبش بين
در يک سخن آن همه عتيبش بين
در يک سخن آن همه عتيبش بين

شاعر : خاقاني

در يک نظر اين همه فريبش بيندر يک سخن آن همه عتيبش بين
چون سايه دويده در رکيبش بينخورشيد که ماه در عنان دارد
جماشي چشم پر عتيبش بينخاموشي لعل او چه مي‌بيني
هم نور جمال او حجيبش بينتا چشم نظاره زو خبر ندهد
سر چون سر خامه در نشيبش بينآن عقل که برد نام بالايش
اي بر دل من همه نهيبش بيناز درد جگر به شب ز هجرانش
خاقاني را در آن حسيبش بينروزي که حساب کشتگان گيرد


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط
موارد بیشتر برای شما