پشت پايي زد خرد را روي تو

پشت پايي زد خرد را روي تو شاعر : خاقاني رنگ هستي داد جان را بوي تو پشت پايي زد خرد را روي تو جان عيسي در صليب موي تو گشته چون من کشته‌اي زنار دار شهربندي شد فلک در کوي تو از پي خون‌ريز جان خاکيان در سيه‌کاري سپيدي خوي تو ديده کافوري و جان قيري کند سر به شکر مي‌برد جادوي تو از دلت ترسم به گاه صلح از آنک نقش ياسين کرد بر بازوي تو بنده‌ي دندان خويشم کو به گاز ديده شايد آن هلال ابروي تو دربدر هر ماه چون گردد قمر چشم جادوخيز و عنبر...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
پشت پايي زد خرد را روي تو
پشت پايي زد خرد را روي تو
پشت پايي زد خرد را روي تو

شاعر : خاقاني

رنگ هستي داد جان را بوي توپشت پايي زد خرد را روي تو
جان عيسي در صليب موي توگشته چون من کشته‌اي زنار دار
شهربندي شد فلک در کوي تواز پي خون‌ريز جان خاکيان
در سيه‌کاري سپيدي خوي توديده کافوري و جان قيري کند
سر به شکر مي‌برد جادوي تواز دلت ترسم به گاه صلح از آنک
نقش ياسين کرد بر بازوي توبنده‌ي دندان خويشم کو به گاز
ديده شايد آن هلال ابروي تودربدر هر ماه چون گردد قمر
چشم جادوخيز و عنبر موي توآهوي تاتار را سازد اسير
چرب پهلويي هم از پهلوي توجان خاقاني تو داري اينت صيد


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط
موارد بیشتر برای شما