اي تماشاگه جان بر طرف لالهستان تو شاعر : خاقاني مطلع خورشيد زير زلف مه جولان تو اي تماشاگه جان بر طرف لالهستان تو هست دار الملک فتنه در سر مژگان تو تا نهادي حسن را دار الخلافه زير زلف زلف مشک افشان شهر آشوب مه چوگان تو حلق خلقي را به طوق شوق تو در بند کرد کيست کو بيخون دل يک لقمه خورد از خوان تو اي به خوان زلف تو يوسف طفيلي آمده پاي در دام هوا و دست در دامان تو کي برد سر در گريبان خرد آن را که هست نزد من آب حيات است آتش هجران تو از...