در دستت اوفتادم چون مرغ پر بريده

در دستت اوفتادم چون مرغ پر بريده شاعر : خاقاني در پيشت ايستادم چون شمع سر بريده در دستت اوفتادم چون مرغ پر بريده چشم بدم که ماندم از تو نظر بريده چشم از تو مي بدزدم پيش رقيب گويي حلق هزار خلقي بر رهگذر بريده از تيغ بي‌وفايي بيني چو برنشيني اي تو ميان جانم زان زارتر بريده ديدي که تير غازي مويي چگونه برد پيوند وصل داده هم بر اثر بريده پيمان مهر بسته هم در زمان شکسته هردم هزار منزل راه خطر بريده جان من از خيالت در عالم وصالت بر پايه‌ي...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
در دستت اوفتادم چون مرغ پر بريده
در دستت اوفتادم چون مرغ پر بريده
در دستت اوفتادم چون مرغ پر بريده

شاعر : خاقاني

در پيشت ايستادم چون شمع سر بريدهدر دستت اوفتادم چون مرغ پر بريده
چشم بدم که ماندم از تو نظر بريدهچشم از تو مي بدزدم پيش رقيب گويي
حلق هزار خلقي بر رهگذر بريدهاز تيغ بي‌وفايي بيني چو برنشيني
اي تو ميان جانم زان زارتر بريدهديدي که تير غازي مويي چگونه برد
پيوند وصل داده هم بر اثر بريدهپيمان مهر بسته هم در زمان شکسته
هردم هزار منزل راه خطر بريدهجان من از خيالت در عالم وصالت
بر پايه‌ي سريرت سرها نگر بريدهدر سايه‌ي رکابت دلها ببين فتاده
زنجيرها گسسته وز يکدگر بريدهخاقاني از هوايت در حلقه‌ي ملامت


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط