اي سرو غنچه لب ز گلستان کيستي

اي سرو غنچه لب ز گلستان کيستي شاعر : خاقاني وي ماه روز وش ز شبستان کيستي اي سرو غنچه لب ز گلستان کيستي سايه نشين ديده‌ي گريان کيستي با لعل نيم ذره‌ي خندان چو آفتاب گويي کز ايزد آمده در شان کيستي اي آيتي که سجده کنم چون رسم به تو خردي هنوز طفل زبان دان کيستي پشت من از زبان شکسته شکست خورد بي‌شرم کودکي ز دبستان کيستي مهري نه بر زبانت و مهري نه بر دلت جوياي آنکه آينه‌ي جان کيستي چون شانه‌ي سر است گل آلود پاي دل امشب به وعده‌ي دل بريان...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
اي سرو غنچه لب ز گلستان کيستي
اي سرو غنچه لب ز گلستان کيستي
اي سرو غنچه لب ز گلستان کيستي

شاعر : خاقاني

وي ماه روز وش ز شبستان کيستياي سرو غنچه لب ز گلستان کيستي
سايه نشين ديده‌ي گريان کيستيبا لعل نيم ذره‌ي خندان چو آفتاب
گويي کز ايزد آمده در شان کيستياي آيتي که سجده کنم چون رسم به تو
خردي هنوز طفل زبان دان کيستيپشت من از زبان شکسته شکست خورد
بي‌شرم کودکي ز دبستان کيستيمهري نه بر زبانت و مهري نه بر دلت
جوياي آنکه آينه‌ي جان کيستيچون شانه‌ي سر است گل آلود پاي دل
امشب به وعده‌ي دل بريان کيستيدوشت نياز اين جگر سوخته نبود
تا تو کجائي امشب و مهمان کيستيخاکي دلم در آتش و خون آب مي‌شود
تا نوش جام و خوش نمک‌خوان کيستياز ديده جرعه دان کنم از رخ نمک‌ستان
آگه نيم که صورت ايوان کيستيمحراب جان مايي ازين مايه آگهم
اي از صفت برون شده تو آن کيستيبر هر صفت که داري خاقاني آن توست


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط