زين نيم جان که دارم جانان چه خواست گوئي شاعر : خاقاني کرد آنچه خواست با دل از جان چه خواست گوئي زين نيم جان که دارم جانان چه خواست گوئي چون صبر کرد غارت ز ايمان چه خواست گوئي چشم کمانکش او ترکي است ياسج افکن زان خون که نيست چندين، چندان چه خواست گوئي در وعده خورد خونم پس داد وعدهي کژ کز زيره آب دادن جانان چه خواست گوئي چون بلبلم بر آتش نعره زنان و سوزان زين کشت زرد عمرم هجران چه خواست گوئي هجرانش آتش غم در کشت عمر من زد زين بر زدن به ابرو...