مرا روزي نپرسي کخر اي غم‌خوار من چوني

مرا روزي نپرسي کخر اي غم‌خوار من چوني شاعر : خاقاني دل بيمار تو چون است و تو در تيمار من چوني مرا روزي نپرسي کخر اي غم‌خوار من چوني عفي الله پرسشي فرما که اي بيمار من چوني گرفتم درد دل بيني و جان دارو نفرمائي جگر خواري مکن واپرس کاي غم‌خوار من چوني زبان عشق مي‌داني ز حالم وا نمي‌پرسي نمي‌پرسي مرا کاي تشنه‌ي ديدار من چوني در آب ديده مي‌بيني که چون غرقم به ديدارت زهي فارغ ز کار من چنين در کار من چوني اميدم در زمين کردي که کارت بر فلک سازم ...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
مرا روزي نپرسي کخر اي غم‌خوار من چوني
مرا روزي نپرسي کخر اي غم‌خوار من چوني
مرا روزي نپرسي کخر اي غم‌خوار من چوني

شاعر : خاقاني

دل بيمار تو چون است و تو در تيمار من چونيمرا روزي نپرسي کخر اي غم‌خوار من چوني
عفي الله پرسشي فرما که اي بيمار من چونيگرفتم درد دل بيني و جان دارو نفرمائي
جگر خواري مکن واپرس کاي غم‌خوار من چونيزبان عشق مي‌داني ز حالم وا نمي‌پرسي
نمي‌پرسي مرا کاي تشنه‌ي ديدار من چونيدر آب ديده مي‌بيني که چون غرقم به ديدارت
زهي فارغ ز کار من چنين در کار من چونياميدم در زمين کردي که کارت بر فلک سازم
نگوئي کاي وفادار جفا بردار من چونيميان خاک و خون چون صيد غلطان است خاقاني
سگ کويت نمي‌پرسد مرا کاي يار من چونيتو داني کز سگان کيستم هم بر سر کويت
نمي‌پرسد که اي طوطي شکر بار من چوني؟تو نيز آموختي از شاه ايران کز خداوندي


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط