تو را افتد که با ما سر برآري شاعر : خاقاني کني افتادگان را خواستاري تو را افتد که با ما سر برآري بدين گفتن چه حاجت؟ خود درآري مکن فرمان دشمن سر درآور بها اينک، بياور هر چه داري بهاي بوسه جان خواهي و سهل است اگرچه لاغر افتاد اين شکاري به يک دل وقت را خرسند ميباش اگر خو واکني از خامکاري براي تو جهاني را بسوزم که گر خويت خبر دارد نياري نهان از خوي خود درساز با من اگر روزي حق ياران گزاري مکن حقهاي خاقاني فراموش ...