داور جاني، پس اين فرياد جان چون نشنوي

داور جاني، پس اين فرياد جان چون نشنوي شاعر : خاقاني يارب آخر يارب فرياد خوان چون نشنوي داور جاني، پس اين فرياد جان چون نشنوي گير داد عاشقان ندهي فغان چون نشنوي داد خواهم بر درت در خاک و خون افغان کنان سوي دل باز آرم از ره دهان چون نشنوي آه سوزان کز ره دل مي‌برم سوي دهان من چه دانم داد عشقت را نشان چون نشنوي هر زمان گوئي بگو تا خود نشان عشق چيست گاه تير افشاندن آواز کمان چون نشنوي در کمين غمزها ترکان کمان کش داشتي چون در آن دريا تو راندي...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
داور جاني، پس اين فرياد جان چون نشنوي
داور جاني، پس اين فرياد جان چون نشنوي
داور جاني، پس اين فرياد جان چون نشنوي

شاعر : خاقاني

يارب آخر يارب فرياد خوان چون نشنويداور جاني، پس اين فرياد جان چون نشنوي
گير داد عاشقان ندهي فغان چون نشنويداد خواهم بر درت در خاک و خون افغان کنان
سوي دل باز آرم از ره دهان چون نشنويآه سوزان کز ره دل مي‌برم سوي دهان
من چه دانم داد عشقت را نشان چون نشنويهر زمان گوئي بگو تا خود نشان عشق چيست
گاه تير افشاندن آواز کمان چون نشنويدر کمين غمزها ترکان کمان کش داشتي
چون در آن دريا تو راندي جوش آن چون نشنويجوش درياي سرشکم گوش ماهي بشنود
حال دل چون پرسي از من هر زمان چون نشنويپرسي از حال دلم چون بشنوي فرياد من
نشنوي پيدا ز من باري نهان چون نشنويگوش زير زلف و زيور زان نهان کردي که آه
چون توئي جان داور اي جان حال جان چون نشنويگويمت کامروز جانم رفت زودش برزني
نام خاقاني به گوش دوستان چون نشنويهر دمت خاقاني از چشم و زبان گنجي دهد
آخر اين آوازه‌ي گنج روان چون نشنويکوه سيميني و در کوه اوفتد آواز گنج


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط