اي رخ نورپاش تو پيشه گرفته دلبري شاعر : خاقاني رونق آفتاب شد زان رخ همچو مشتري اي رخ نورپاش تو پيشه گرفته دلبري سروي و چون روان شوي شور هزار لشکري ماهي و چون عيان شوي شمع هزار مجلسي کيسهي من ز ناز تو چون لب تو به لاغري طرهي تو به رغم من چون شب من به تيرگي رو که قيامتي است هم زلف تو در سيهگري گرچه سپيد کاري است از همه روي کار تو با همه آب ساختي ز آن همه آبي از تري از سرشک سوختم ز آن همه سوزم از درون چند به رغم دوستان دشمن خويش پروري ...