اي راي تو صيقل اختران را

اي راي تو صيقل اختران را شاعر : خاقاني افسر توئي افسر سران را اي راي تو صيقل اختران را جاي قسم است داوران را خاک در تو به عرض مصحف هفت اقليم است سروران را هر هفته ز تيغ تو عطيت دست آب دهد مجاوران را در کعبه‌ي حضرت تو جبريل قامت شده خم غضنفران را چون شاخ گوزن بر در تو صدق و کرم تو جعفران را دايه شده بر قريش و برمک آوازه شکست ديگران را تا محضر نصرتت نوشتند دعوت نرسد پيمبران را کانجا که محمد اندر آمد چون رام تو گشت منگر آن...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
اي راي تو صيقل اختران را
اي راي تو صيقل اختران را
اي راي تو صيقل اختران را

شاعر : خاقاني

افسر توئي افسر سران رااي راي تو صيقل اختران را
جاي قسم است داوران راخاک در تو به عرض مصحف
هفت اقليم است سروران راهر هفته ز تيغ تو عطيت
دست آب دهد مجاوران رادر کعبه‌ي حضرت تو جبريل
قامت شده خم غضنفران راچون شاخ گوزن بر در تو
صدق و کرم تو جعفران رادايه شده بر قريش و برمک
آوازه شکست ديگران راتا محضر نصرتت نوشتند
دعوت نرسد پيمبران راکانجا که محمد اندر آمد
چون رام تو گشت منگر آن راگر دهر حرونيي نموده است
چه لطف کند برادران رابنگر که چو دست يافت يوسف
عالم تبع است چاکران رااز عالم زاده‌اي و پيشت
حرمت دارند مادران راهم رد مکنش که راد مردان
اين قبه‌ي نغز بي‌کران راقدرت ز براي کار تو ساخت
هم حلقه نشايد استران راگر خاتم دست تو نزيبد
ماند رمه‌ي مضمران راصحن فلک از بزان انجم
اميد خصي شدن نران راهست از پي بر نشست خاصت
منکر شده صاحب افسران راصاحب غرضند روس و خزران
بيماري آن مزوران راتيغ تو مزوري عجب ساخت
تاريخ شد آسمان قران رافتح تو به جنگ لشکر روس
صرصر شده ساق ضميران رارايات تو روس را علي روس
آتش زده ديو لشکران راپيکان شهاب رنگ چون آب
کانداخته يغلق پران رادر زهره‌ي روس رانده زهر آب
هفتاد و سه کشتي ابتران رايک سهم تو خضروار بشکافت
اوداج بريده منکران رامقراضه‌ي بندگان چو مقراض
در زهره جگر مبتران رابس دوخته سگ زنت چو سوزن
دل داده نهنگ خنجران رااقبال تو کاب خضر خورده است
خون رفت بريده حنجران راوز بس که ز خصم بر لب بحر
خون شد چو شفق دل اشقران راهم بر لب بحر بحر کردار
بنمود مجوس مخبران رابا ترکشت اژدهاي موسي
زهر است نواله قيصران رادر روم ز اژدهاي تيرت
مريخ هدف شود مرآن راچون از مه نو زني عطارد
بر تير، هلاک صفدران راگر زال ببست پر سيمرغ
آفت شده ديو جوهران رابر تير تو پر جبرئيل است
عزرائيل است جانوران راآن بيلک جبرئيل پرت
ماند به درت مسخران رابسته کمر آسمان چو پيکان
اقبال تو نجده ياوران راشيران شده ياوران رزمت
مي رشک برد کبوتران راسيمرغ به نامه بردن فتح
هرا که برافکند خران رانصرت که دهد به بد سگالت
خاقاني اميد بيکران رابا لطف تو در ميان نهاده است
اميد بهشت، کافران راکز لطف تو هم نشد گسسته
شش ضربه دهد سخنوران رادر مدحت تو به هفت اقليم
منقار بريد نو پران راشهباز سخن به دولت تو
گوساله شمار زرگران رابا گاو زري که سامري ساخت
آهنگ بدو گهر خران راگر هست سخن گهر، چرا نيست
چون رنگ غم است زعفران راگر شادي دل ز زعفران خاست
توقيع تو داد گستران راتا حشر فذلک بقا باد
آهو حرکات احوران رادر جنت مجلست چراگاه
ماهان ستاره زيوران رابزمت فلک و سرات منزل


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط