با آنکه به موي مانم از غم شاعر : خاقاني موئي ز جفا نميکني کم با آنکه به موي مانم از غم از تب نکنم کبود هر دم دندان نکني سپيد تا لب زان نيست که هستم از تو خرم گر گونهي غمگنان ندارم بسيار دميدم آتش غم داني ز چه سرخ رويم؟ ايراک بالاي سر آمده است ارحم از جور تو آفتاب عمرم بس کز رگ جان گشادهاي دم خاقاني را به نيش مژگان عشق تو سپه کشد دمادم در خاطر او ز آتش و آب کز فيض بهاء دين کشد نم زان آتش و آب رست سروي مفتاح همم همام اکرم...