آه و دردا که شبيخون اجل
آه و دردا که شبيخون اجل شاعر : خاقاني در زد آتش به شبستان اسد آه و دردا که شبيخون اجل نغمهي جغد بر ايوان اسد بدل نغمهي عنقاست کنون که علي بود ز اقران رسد اسدالله عجم خواند عليش ذوالفقار کف رخشان اسد لاجرم خيبر خزران بگشاد دل دلي داشت خم ران اسد لاجرم ز ابلق چربآخور چرخ در کرم هندوي دربان اسد بود معن عرب و سيف يمن داشت خورشيد کرم خان اسد گر اسد خانهي خورشيد نهند اين نه بس باشد برهان اسد تاج بخش ملک مشرق بود مسن خنجر...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
آه و دردا که شبيخون اجل
آه و دردا که شبيخون اجل
شاعر : خاقاني
در زد آتش به شبستان اسد آه و دردا که شبيخون اجل نغمهي جغد بر ايوان اسد بدل نغمهي عنقاست کنون که علي بود ز اقران رسد اسدالله عجم خواند عليش ذوالفقار کف رخشان اسد لاجرم خيبر خزران بگشاد دل دلي داشت خم ران اسد لاجرم ز ابلق چربآخور چرخ در کرم هندوي دربان اسد بود معن عرب و سيف يمن داشت خورشيد کرم خان اسد گر اسد خانهي خورشيد نهند اين نه بس باشد برهان اسد تاج بخش ملک مشرق بود مسن خنجر بران اسد مشتري ساختي از جرم زحل ساخت زر بر تن يکران اسد باز مريخ ز مهر افکندي نامهي جود به عنوان اسد باز زهره به عطار بردي گاه خوان گاه نمکدان اسد باز مه بودي هر ماه دوبار حمل و ثور دو قربان اسد آسمان کردي بر گنج کمال خادم طالع سرطان اسد مهر و مه بود چو جوزا دو بدو اسد چرخ به ميزان اسد کمتر از داس سر سنبله بود هم کمان هم سر پيکان اسد نيش عقرب شده و قوس قزح خلق در زمزم احسان اسد مجلسش کعبه و انداخته دلو از تن جدي به فرمان اسد بخت بر کوس فلک بستي پوست بر سر ترکش ترکان اسد وز فم الحوت نهادي دندان جنبش راي فلکسان اسد سالها قصد فلک داشت مگر اي فلک جان تو و جان اسد اسدا کنون چو اسد بر فلک است اسدي بين شده مهمان اسد فلکي بين شده بالاي فلک دوستان بد نادان اسد دشمن نيک اسد خوانندم آيت عاطفه در شان اسد به خدائي که فرستاد از عرش کرد توقيع به ديوان اسد به خدائي که رقوم حسنات بگذرانيد ز امکان اسد به خدائي که اسد را ز فلک بسانيد ز ايمان اسد به خدائي که اسد را به بهشت هيچ دل نيست ز هجران اسد که به شروان ز دلم سوختهتر هيچکس نيست ز اخوان اسد علم الله که ز من غمزهدهتر تعزيت داشتمي آن اسد اشکها راندم و گر حاضر مي ز ابر دست گهر افشان اسد عاريت خواستمي گوهر اشک چون خزان بينم نيسان اسد حاش لله که سماتت ورزم ديدن خانهي ويران اسد عبرت آيد دل ويران مرا بينيازي بدم از نان اسد گرچه در مدت چل سال تمام که نبد ريزه خور خوان اسد ليک چون من به همه شروان کيست شاکر جود فراوان اسد ز آن همه ريزه خوران يک کس نيست نام جاويد ز دوران اسد ليکن از گفتهي خاقاني ماند
مقالات مرتبط