با دلم چشم از نهان مي‌گفت کز مرگ عماد

با دلم چشم از نهان مي‌گفت کز مرگ عماد شاعر : خاقاني تا کي آب چشم پالائي که بردي آب چشم با دلم چشم از نهان مي‌گفت کز مرگ عماد گوش را بربند آخر، چند بندي خواب چشم از ره گوش آمدت بر راه چشم اين حادثه تا سر خاکش نيندايم هم از خوناب چشم دل به خاکش خورد سوگندان که ننشينم ز پاي گوش را يک سر بين بارم هم از سيماب چشم چشم در خاکش بمالم تا شود سيماب ريز از سرشک شور حسرت برده باشد آب چشم چون نگردد چشم من روشن به ديدار عماد
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
با دلم چشم از نهان مي‌گفت کز مرگ عماد
با دلم چشم از نهان مي‌گفت کز مرگ عماد
با دلم چشم از نهان مي‌گفت کز مرگ عماد

شاعر : خاقاني

تا کي آب چشم پالائي که بردي آب چشمبا دلم چشم از نهان مي‌گفت کز مرگ عماد
گوش را بربند آخر، چند بندي خواب چشماز ره گوش آمدت بر راه چشم اين حادثه
تا سر خاکش نيندايم هم از خوناب چشمدل به خاکش خورد سوگندان که ننشينم ز پاي
گوش را يک سر بين بارم هم از سيماب چشمچشم در خاکش بمالم تا شود سيماب ريز
از سرشک شور حسرت برده باشد آب چشمچون نگردد چشم من روشن به ديدار عماد


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط