ساقيا وقت صبوح آمد بيار آن جام را شاعر : خواجوي کرماني مي پرستانيم در ده بادهي گلفام را ساقيا وقت صبوح آمد بيار آن جام را پس نشايد عيبت کردن رند درد آشام را زاهدانرا چون ز منظوري نهاني چاره نيست هر که از اول تصور ميکند فرجام را احتراز از عشق ميکردم ولي بيحاصلست گر چه صيد نيکوان دولت شمارد دام را من ببوي دانهي خالش بدام افتادهام بر چنين عامي فضيلت مينهند انعام را هر که او را ذرهئي با ماهرويان مهر نيست چون مهم پرچين کند برصبح صادق شام...