ميانش موئي و شيرين دهان هيچ

ميانش موئي و شيرين دهان هيچ شاعر : خواجوي کرماني ازين موئي مي بينم وز آن هيچ ميانش موئي و شيرين دهان هيچ بدان تنگي نديدم در جهان هيچ دهانش گوئي از تنگي که هيچست ندارد يک سر مو در ميان هيچ ميانش يک سر مويست و گوئي ميانش بي سخن همچون دهان هيچ دهانش بي گمان همچون دلم تنگ نمي‌آيد حديثم بر زبان هيچ بجز وصف دهان نيست هستش دهانش چون دلم وز وي نشان هيچ ميانش چون تنم در بي نشاني که باشد بوستان بي دوستان هيچ خوشا با دوستان در بوستان عيش ...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
ميانش موئي و شيرين دهان هيچ
ميانش موئي و شيرين دهان هيچ
ميانش موئي و شيرين دهان هيچ

شاعر : خواجوي کرماني

ازين موئي مي بينم وز آن هيچميانش موئي و شيرين دهان هيچ
بدان تنگي نديدم در جهان هيچدهانش گوئي از تنگي که هيچست
ندارد يک سر مو در ميان هيچميانش يک سر مويست و گوئي
ميانش بي سخن همچون دهان هيچدهانش بي گمان همچون دلم تنگ
نمي‌آيد حديثم بر زبان هيچبجز وصف دهان نيست هستش
دهانش چون دلم وز وي نشان هيچميانش چون تنم در بي نشاني
که باشد بوستان بي دوستان هيچخوشا با دوستان در بوستان عيش
چو روي دلستان در گلستان هيچگل سوري نبينم در بهاران
کنارسبزه و آب روان هيچبرون از اشک از چشمم نيابد
خروش بلبل فرياد خوان هيچبرو خواجو که باگل درنگيرد
وليکن گر نگويد باغبان هيچسحرگه خوش بود گل چيدن از باغ


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط