ميانش موئي و شيرين دهان هيچ شاعر : خواجوي کرماني ازين موئي مي بينم وز آن هيچ ميانش موئي و شيرين دهان هيچ بدان تنگي نديدم در جهان هيچ دهانش گوئي از تنگي که هيچست ندارد يک سر مو در ميان هيچ ميانش يک سر مويست و گوئي ميانش بي سخن همچون دهان هيچ دهانش بي گمان همچون دلم تنگ نميآيد حديثم بر زبان هيچ بجز وصف دهان نيست هستش دهانش چون دلم وز وي نشان هيچ ميانش چون تنم در بي نشاني که باشد بوستان بي دوستان هيچ خوشا با دوستان در بوستان عيش ...