چو ترک مهوشم از خواب مست برخيزد شاعر : خواجوي کرماني خروش و ناله ز اهل نشست برخيزد چو ترک مهوشم از خواب مست برخيزد کجا ز دست من مي پرست برخيزد خيال بادهي صافي ز سر برون کردن گمان مبر که کسي را ز دست برخيزد چنين که شمع سر افشاند و از قدم ننشست نگار صف شکنم را ز شست برخيزد گهي که شست گشايد هزار نعره زند کنون که عهد مودت شکست برخيزد معينست که آنماه پيکر از سر مهر کزان دو زلف دلاويز پست برخيزد شبي دراز بسا نالهي دل مجروح ببوي آن سر زلف...