تا چين آن دو زلف سمنسا پديد شد شاعر : خواجوي کرماني در چين هزار حلقهي سودا پديد شد تا چين آن دو زلف سمنسا پديد شد بگشود برقع از رخ و غوغا پديد شد ديشب نگار مهوش خورشيد روي من روي چو مه نمود و ثريا پديد شد زلفت چو مار خم زد و عقرب طلوع کرد چشمم جواب داد که از ما پديد شد اشکم ز ديده قصهي طوفان سوال کرد آن آتشي که از دل خارا پديد شد هست آن شرار سينهي فرهاد کوهکن کو را هواي جنت اعلي پديد شد آدم هنوز خاک وجودش غبار بود نوري که در درون...