ورنه دود دل ما بيتو کجا بنشيند

ورنه دود دل ما بيتو کجا بنشيند شاعر : خواجوي کرماني گر کسي گفت که چون قد تو سروي برخاست ورنه دود دل ما بيتو کجا بنشيند چو تو برخيزي و از ناز خرامان گردي اين خياليست که در خاطر ما بنشيند هيچکس با تو زماني بمراد دل خويش سرو برطرف گلستان ز حيا بنشيند دمبدم مردمک چشم من افشاند آب ننشيند مگر از خويش جدا بنشينند بر فروزد دلم از نکهت انفاس نسيم بر سر کوي تو تا گرد بلا بنشيند تو مپندار که دور از تو اگر خاک شوم گر چه شمع از نفس باد صبا بنشيند...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
ورنه دود دل ما بيتو کجا بنشيند
ورنه دود دل ما بيتو کجا بنشيند
ورنه دود دل ما بيتو کجا بنشيند

شاعر : خواجوي کرماني

گر کسي گفت که چون قد تو سروي برخاستورنه دود دل ما بيتو کجا بنشيند
چو تو برخيزي و از ناز خرامان گردياين خياليست که در خاطر ما بنشيند
هيچکس با تو زماني بمراد دل خويشسرو برطرف گلستان ز حيا بنشيند
دمبدم مردمک چشم من افشاند آبننشيند مگر از خويش جدا بنشينند
بر فروزد دلم از نکهت انفاس نسيمبر سر کوي تو تا گرد بلا بنشيند
تو مپندار که دور از تو اگر خاک شومگر چه شمع از نفس باد صبا بنشيند
من بشکرانه‌ي آن از سر سر برخيزمآتش عشق من از باد هوا بنشيند
عقل باور نکند کان شه خوبان خواجوکان سهي سرو روان از سر پا بنشيند
بنشين تا نفسي آتش ما بنشينداز تکبر نفسي پيش گدا بنشيند


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط