دوشم بشمع روي چو ماهت نياز بود شاعر : خواجوي کرماني جانم چو شمع از آتش دل در گداز بود دوشم بشمع روي چو ماهت نياز بود چشمم ز شام تا بگه صبح باز بود در انتظارصيد تذرو وصال تو از بهرآنکه قصه آن شب دراز بود از من مپرس حال شب دير پاي هجر ليکن نياز من همه عين نماز بود من در نياز بودم و اصحاب در نماز زيرا که چارهي دل من سوز و ساز بود ميساختم چو بربط و ميسوختم چو عود مشنو که عشق ليلي و مجنون مجاز بود در اصل چون تعلق جاني حقيقتست جم را گمان...