مشنو که دل خسته‌ي ديوانه ما را

مشنو که دل خسته‌ي ديوانه ما را شاعر : خواجوي کرماني شوريدگي از سلسله‌ي موي تو نبود مشنو که دل خسته‌ي ديوانه ما را ترک فلکي بنده‌ي هندوي تو نبود مشنو که گر آن طره‌ي زنگي وش هندوست چشمم همه در گوشه‌ي ابروي تو نبود مشنو که چو در گوشه‌ي محراب کنم روي مقصود من از هر دو جهان روي تو نبود مشنو که گر از هر دو جهان روي بتابم منزلگه من خاک سر کوي تو نبود مشنو که شبي تا سحر از آتش سودا از زلف کژ و غمزه‌ي جادوي تو نبود مشنو که پريشاني و بيماري خواجو...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
مشنو که دل خسته‌ي ديوانه ما را
مشنو که دل خسته‌ي ديوانه ما را
مشنو که دل خسته‌ي ديوانه ما را

شاعر : خواجوي کرماني

شوريدگي از سلسله‌ي موي تو نبودمشنو که دل خسته‌ي ديوانه ما را
ترک فلکي بنده‌ي هندوي تو نبودمشنو که گر آن طره‌ي زنگي وش هندوست
چشمم همه در گوشه‌ي ابروي تو نبودمشنو که چو در گوشه‌ي محراب کنم روي
مقصود من از هر دو جهان روي تو نبودمشنو که گر از هر دو جهان روي بتابم
منزلگه من خاک سر کوي تو نبودمشنو که شبي تا سحر از آتش سودا
از زلف کژ و غمزه‌ي جادوي تو نبودمشنو که پريشاني و بيماري خواجو
يا ميل من سوخته دل سوي تو نبودمشنو که چراغ دل من روي تو نبود
آئينه جانش رخ دلجوري تو نبودمشنو که هر آنکس خبر از عالم جانست
آشفته‌ي آن سنبل گلبوي تو نبودمشنو که سر زلف عروسان بهاري


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط