اي پير مغان شربتم از درد مغان آر

اي پير مغان شربتم از درد مغان آر شاعر : خواجوي کرماني وز درد من خسته مغانرا بفغان آر اي پير مغان شربتم از درد مغان آر رختم بسر کوي خرابات مغان آر چون ره بحريم حرم کعبه ندارم مخمور جگر سوخته را آب روان آر مخمور دل افروخته را قوت روان بخش پيرانه سرم آگهي از بخت جوان آر تا کي کشم از پير و جوان محنت و بيداد پيغامم از آن نادره‌ي دور زمان آر از حادثه‌ي دور زمان چند کني ياد اسرار دل سوخته از دل بزبان آر اي شمع که فرمود که در مجلس اصحاب پرواز...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
اي پير مغان شربتم از درد مغان آر
اي پير مغان شربتم از درد مغان آر
اي پير مغان شربتم از درد مغان آر

شاعر : خواجوي کرماني

وز درد من خسته مغانرا بفغان آراي پير مغان شربتم از درد مغان آر
رختم بسر کوي خرابات مغان آرچون ره بحريم حرم کعبه ندارم
مخمور جگر سوخته را آب روان آرمخمور دل افروخته را قوت روان بخش
پيرانه سرم آگهي از بخت جوان آرتا کي کشم از پير و جوان محنت و بيداد
پيغامم از آن نادره‌ي دور زمان آراز حادثه‌ي دور زمان چند کني ياد
اسرار دل سوخته از دل بزبان آراي شمع که فرمود که در مجلس اصحاب
پرواز کن و مرغ صراحي بميان آرساقي چو خروس سحري نغمه برآرد
او را بمي روح فزا در طيران آرچون طائر روحم ز قدح باز نيايد
باز آي و دلم را خبر از عالم جان آررفتي و بجان آمدم از درد دل ريش
عقل از لب جان پرور آن بسته دهان آرخواجو بصبوحي چو مي تلخ کني نوش


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط