بجز نسيم که يابد نصيبي از گلزار بجز نسيم که يابد نصيبي از گلزارشاعر : خواجوي کرماني که يک گلست در اين باغ و عندليب هزاربجز نسيم که يابد نصيبي از گلزارتو هم ببوي قناعت کن از نسيم بهارچو از گل آرزوي مرغ خوش نظر بادستبدوز چشم جهان بين بخار و ديده مخارو گر چه غنچه جهان را بروي گل بينيکه تاج ما سر تيغست و تخت ما سر دارز تيغ و دار چه ترساني اي پسر ما راکجا بباد هوا باز گردد از گلزاربعشوهام چه فريبي چرا که بلبل مستکدام يار که گيرد قرار بيرخ يارکدام دوست که دوري گزيند از بردوستمرا دمي نشکيبد ز آه و ناله زارترا شبي نگزيرد ز چنگ و نغمه زيربخون لعل ببايد نوشت بر کهسارحديث غصهي فرهاد و قصه شيرينکنار و پر گل و خواجو ز گل گرفته کنارروا بود که بود باغ را درين موسم