قلم گرفتم و مي‌خواستم که بر طومار

قلم گرفتم و مي‌خواستم که بر طومار شاعر : خواجوي کرماني تحيتي بنويسم بسوي يار و ديار قلم گرفتم و مي‌خواستم که بر طومار فتاد در ني کلکم ز آه آتش بار برآمد از جگرم دود آه...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
قلم گرفتم و مي‌خواستم که بر طومار
قلم گرفتم و مي‌خواستم که بر طومار
قلم گرفتم و مي‌خواستم که بر طومار

شاعر : خواجوي کرماني

تحيتي بنويسم بسوي يار و ديارقلم گرفتم و مي‌خواستم که بر طومار
فتاد در ني کلکم ز آه آتش باربرآمد از جگرم دود آه و آتش دل
ز پا فتادم و از دست برنيامد کاراميد بود که کاري برآيد از دستم
برو نسيم و پيامي از آن ديار بياراگر چه باد بود پيش ما حکايت تو
ز نوبهار دهد مژده جز نسيم بهارکدام يار که او بلبل سحر خوانرا
سوي وطن نبرد خاک من برون ز غبارز دور چرخ فتادم بمنزلي که صبا
کنم بخون جگر بر بياض ديده نگارخيال روي نگارين آن صنم هر دم
در آن زمان که گل قالبم بود ديواردلم به سايه‌ي ديوار او بود مائل
کزين ميان نتواند رسيد کس بکنارميان او بکنارت کجا رسد خواجو


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط