مستم ز دو چشم نيمه مستش
شاعر : خواجوي کرماني
وز پاي درآمدم ز دستش | | مستم ز دو چشم نيمه مستش | برخاست قيامت از نشستش | | گفتم بنشين و فتنه بنشان | داديم عنان دل بدستش | | آنرا که دلي بدست نارد | دل بستهي زلف پر شکستش | | جان تشنهي لعل آبدارش | آن درج عقيق نيست هستش | | هستم بگمان که هست يا نيست | چون مردم چشم مي پرستش | | در عين خمار چند باشيم | خواجو ز دو چشم نيمه مستش | | ياران ز مي شبانه مستند | |
مقالات مرتبط