آنکه جز نام نيابند نشان از دهنش شاعر : خواجوي کرماني بر زبان کي گذرد نام يکي همچو منش آنکه جز نام نيابند نشان از دهنش که دمد سنبل سيراب ز برگ سنمش راستي را که شنيدست بدينسان سروي آستين پر شود از نافهي مشک ختنش هرکه در چين سر زلف بتان آويزد بوي يوسف نتوان يافت جز از پيرهنش گر چه از مصر دهد آگهي انفاس نسيم تا در مرگ کجا ياد بود از وطنش هر غريبي که مقيم در مه رويان شد چو نکوتر نگري تر بود از خون کفنش کشتهي عشق چو از خاک لحد برخيزد شمع...