وين سخن نيست خطا زانکه ز چين خيزد مشک شاعر : خواجوي کرماني خون شود نافهي آهوي تتاري ز حسد وين سخن نيست خطا زانکه ز چين خيزد مشک آن چه نعلست که لعل تو برآتش دارد کان مه از گوشهي خورشيد درآويزد مشک گر نخواهد که کشد گرد مهت گرد عبير وين چه حالست که حالت ز مه انگيزد مشک زلف عنبر شکن از روي تو سر ميپيچيد از چه رو خط تو با غاليه آميزد مشک همچو خواجو نکشد سر ز خطت مشک ختا چکند ز آتش اگر زانکه نپرهيزد مشک نکهت روضهي خلدست که ميبيزد مشک چون...