نيستي آنکه زني شيشه‌ي هستي برسنگ

نيستي آنکه زني شيشه‌ي هستي برسنگ شاعر : خواجوي کرماني ورنه در پات فتادي فلک مينا رنگ نيستي آنکه زني شيشه‌ي هستي برسنگ تا بکي چنگ زني در گره گيسوي چنگ تا بکي گوش کني برنفس پرده‌سراي رو بمحراب و نظر در عقب شاهد شنگ روي ازين قبله بگردان که نمازي نبود سگ صياد ز چشمش نرود صورت رنگ گوش سوي غزل و ديده سوي چشم غزال وقت آنست که از آينه بزدائي زنگ بر کفت باده‌ي چون زنگ و دلت پر زنگار عاقلان آينه‌ي چين نفرستند بزنگ روح را کس نکند دستخوش نفس خسيس...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
نيستي آنکه زني شيشه‌ي هستي برسنگ
نيستي آنکه زني شيشه‌ي هستي برسنگ
نيستي آنکه زني شيشه‌ي هستي برسنگ

شاعر : خواجوي کرماني

ورنه در پات فتادي فلک مينا رنگنيستي آنکه زني شيشه‌ي هستي برسنگ
تا بکي چنگ زني در گره گيسوي چنگتا بکي گوش کني برنفس پرده‌سراي
رو بمحراب و نظر در عقب شاهد شنگروي ازين قبله بگردان که نمازي نبود
سگ صياد ز چشمش نرود صورت رنگگوش سوي غزل و ديده سوي چشم غزال
وقت آنست که از آينه بزدائي زنگبر کفت باده‌ي چون زنگ و دلت پر زنگار
عاقلان آينه‌ي چين نفرستند بزنگروح را کس نکند دستخوش نفس خسيس
چکند آهوي وحشي چو شود صيد پلنگاگرت ديو طبيعت شکند پنجه‌ي عقل
بار ما شيشه و شب تار و همه ره خرسنگکاروان از پس و ره دور و حرامي در پيش
که فراخست جهان و دل غمگين تو تنگخيز و يک ره علم از چرخ برون زن خواجو


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط