نيستي آنکه زني شيشهي هستي برسنگ شاعر : خواجوي کرماني ورنه در پات فتادي فلک مينا رنگ نيستي آنکه زني شيشهي هستي برسنگ تا بکي چنگ زني در گره گيسوي چنگ تا بکي گوش کني برنفس پردهسراي رو بمحراب و نظر در عقب شاهد شنگ روي ازين قبله بگردان که نمازي نبود سگ صياد ز چشمش نرود صورت رنگ گوش سوي غزل و ديده سوي چشم غزال وقت آنست که از آينه بزدائي زنگ بر کفت بادهي چون زنگ و دلت پر زنگار عاقلان آينهي چين نفرستند بزنگ روح را کس نکند دستخوش نفس خسيس...