بر اشکم کهربا آبيست روشن

بر اشکم کهربا آبيست روشن شاعر : خواجوي کرماني سرشکم بي تو خونابيست روشن بر اشکم کهربا آبيست روشن خطا گفتم که سيمابيست روشن اگر گفتم که اشکم سيم نابست توئي تعبير و اين خوابيست روشن شبي خورشيد را در خواب ديدم شبي تاريک و مهتابيست و روشن شکنج زلف و روي دلفروزت بگرد عارضت بابيست روشن خطت از روشنائي نامه‌ي حسن ولي در چشم ما آبيست روشن رخت در روشني برد آب آتش چو شمعي پيش محرابيست روشن دلم تا شد مقيم طاق ابروت چو مي‌دانم که غرقابيست...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
بر اشکم کهربا آبيست روشن
بر اشکم کهربا آبيست روشن
بر اشکم کهربا آبيست روشن

شاعر : خواجوي کرماني

سرشکم بي تو خونابيست روشنبر اشکم کهربا آبيست روشن
خطا گفتم که سيمابيست روشناگر گفتم که اشکم سيم نابست
توئي تعبير و اين خوابيست روشنشبي خورشيد را در خواب ديدم
شبي تاريک و مهتابيست و روشنشکنج زلف و روي دلفروزت
بگرد عارضت بابيست روشنخطت از روشنائي نامه‌ي حسن
ولي در چشم ما آبيست روشنرخت در روشني برد آب آتش
چو شمعي پيش محرابيست روشندلم تا شد مقيم طاق ابروت
چو مي‌دانم که غرقابيست روشنکجا از ورطه‌ي عشقت برم جان
ز فردوس برين بابيست روشندرش خواجو بهر بابي که خواهي


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط
موارد بیشتر برای شما