جان بده يا دگر انديشهي جانانه مکن
جان بده يا دگر انديشهي جانانه مکن
شاعر : خواجوي کرماني
دام را بنگر ازين پس طلب دانه مکن جان بده يا دگر انديشهي جانانه مکن ترک پيمان کن و جان در سر پيمانه مکن بستهاي با مي و پيمانه ز مستي پيمان ور شدي صيد حرم روي بدين خانه مکن حرمت خويش نگهدار و مکن قصد حرم خويش را دستخوش مردم بيگانه مکن اگرت دست دهد صحبت بيگانه و خويش ور مسيحا نفسي چون خر و ويرانه مکن ؟ گنج بردار و ازين منزل ويران بگذر چشم در نرگس مستانهي جانانه مکن گر نداري سرآنک از سر جان در گذري صيد آن کاکل شوريدهي ترکانه مکن تو هم اي ترک ختا ترک جفا گير و مرا هر دم از مجلس ما روي بکاشانه مکن ما چو روي از دو جهان در غم عشقت کرديم دل سودازدگان مشکن و ديوانه مکن حلقهي سلسلهي طره ميفکن در پاي شمع مفروز و ستم بر دل پروانه مکن رخ مياراي و قرار از دل مشتاق مبر پيش گيسوي عروسان سخن شانه مکن گر نخواهي که کني مشک فشاني خواجو