ايکه چو موي شد تنم در هوس ميان تو

ايکه چو موي شد تنم در هوس ميان تو شاعر : خواجوي کرماني هيچ نمي‌رود برون از دل من دهان تو ايکه چو موي شد تنم در هوس ميان تو ليک بما نمي‌رسد نکهت بوستان تو از چمن تو هر...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
ايکه چو موي شد تنم در هوس ميان تو
ايکه چو موي شد تنم در هوس ميان تو
ايکه چو موي شد تنم در هوس ميان تو

شاعر : خواجوي کرماني

هيچ نمي‌رود برون از دل من دهان توايکه چو موي شد تنم در هوس ميان تو
ليک بما نمي‌رسد نکهت بوستان تواز چمن تو هر کسي گل بکنار مي‌برند
عيب مکن که در جهان کس نکشد کمان توگر ز کمان ابرويت عقل سپر بيفکند
کي به کنار ما رسد يک سر مو ميان توچون تو کنار مي‌کني روز و شب از ميان ما
تا تو چه آيتي که من عاجزم از بيان توتا تو چه صورتي که من قاصرم از معانيت
عشق تو بوده است و بس در دل من بجان توکي ز دلم برون روي زانکه چو من نبوده‌ام
دستم و آستين تو رويم و آستان توصد رهم ار بستين دور کني ز آستان
رشک برم هزار پي بر سگ پاسبان توگر چه بود به مهر تو شير فلک شکار من
حاصل روزگار او در سر داستان توخواجو از آستان تو کي برود که رفته است


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط