اي شب قدر بيدلان طره‌ي دلرباي تو

اي شب قدر بيدلان طره‌ي دلرباي تو شاعر : خواجوي کرماني مطلع صبح صادقان طلعت دلگشاي تو اي شب قدر بيدلان طره‌ي دلرباي تو ساخته با جفاي تو سوخته در وفاي تو جان من شکسته بين وين دل ريش آتشين تا گل قالبم شود خاک در سراي تو خاک در سراي تو آب زنم بديدگان در دو جهان مرا کنون نيست کسي به جاي تو گر چه بجاي من ترا هست هزار معتقد مي‌روم و نمي‌روم از سر من هواي تو مي‌فتم و نمي‌فتد در کف من عنان تو خاک ره تو مي‌کنم سرمه بخاکپاي تو چون بهواي کوي تو عمر...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
اي شب قدر بيدلان طره‌ي دلرباي تو
اي شب قدر بيدلان طره‌ي دلرباي تو
اي شب قدر بيدلان طره‌ي دلرباي تو

شاعر : خواجوي کرماني

مطلع صبح صادقان طلعت دلگشاي تواي شب قدر بيدلان طره‌ي دلرباي تو
ساخته با جفاي تو سوخته در وفاي توجان من شکسته بين وين دل ريش آتشين
تا گل قالبم شود خاک در سراي توخاک در سراي تو آب زنم بديدگان
در دو جهان مرا کنون نيست کسي به جاي توگر چه بجاي من ترا هست هزار معتقد
مي‌روم و نمي‌روم از سر من هواي تومي‌فتم و نمي‌فتد در کف من عنان تو
خاک ره تو مي‌کنم سرمه بخاکپاي توچون بهواي کوي تو عمر بباد داده‌ام
جان بدهم بروي تو سر بنهم براي تودر رخم از نظر کني ور بسرم گذر کني
روضه‌ي خلد بيدلان نيست بجز لقاي توروضه خلد اگر چه دل بهر لقا طلب کند
چيست گنه که مي‌کشم اين همه ناسزاي توگر چه سزاي خدمتت بندگي نکرده‌ام
دردي دردکش که هم درد شود دواي توخواجو اگر چه عشق را صبر بود دوا و بس


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط