آن عيد نيکوان بدر آمد بعيدگاه

آن عيد نيکوان بدر آمد بعيدگاه شاعر : خواجوي کرماني تابنده رخ چو روز سپيد از شب سياه آن عيد نيکوان بدر آمد بعيدگاه در آب رود مردمک چشم من شناه مانند باد مي‌شد و مي‌کرد دمبدم او راه برگرفته و ما گشته خاک راه او باد پاي رانده و ما داده دل بباد بعد از دو هفته يافتمش چون دو هفته ماه بودي دو هفته کز بر من دور گشته بود ويمن ز دود آه فقيران داد خواه فارغ ز آب چشم اسيران دردمند چون چشم عاصيان سيه از نامه‌ي گناه از خط سبز او شده چشم اميد من ...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
آن عيد نيکوان بدر آمد بعيدگاه
آن عيد نيکوان بدر آمد بعيدگاه
آن عيد نيکوان بدر آمد بعيدگاه

شاعر : خواجوي کرماني

تابنده رخ چو روز سپيد از شب سياهآن عيد نيکوان بدر آمد بعيدگاه
در آب رود مردمک چشم من شناهمانند باد مي‌شد و مي‌کرد دمبدم
او راه برگرفته و ما گشته خاک راهاو باد پاي رانده و ما داده دل بباد
بعد از دو هفته يافتمش چون دو هفته ماهبودي دو هفته کز بر من دور گشته بود
ويمن ز دود آه فقيران داد خواهفارغ ز آب چشم اسيران دردمند
چون چشم عاصيان سيه از نامه‌ي گناهاز خط سبز او شده چشم اميد من
او را چو آفتاب ز ديباي چين قباهمن همچو صبح چاک زده جيب پيرهن
برطرف جبهه يا خم آن ابروي دوتاهمن در گمان که ماه نواست آنکه بينمش
مي‌کرد چشمم از سر حسرت درو نگاهچون تشنه کو نظر کند از دور در زلال
کز عيد گه کنون که رخ آري بخانگاهناگه در آن ميانه بخواجو رسيد و گفت
از راه تهنيت بفرستي ببزم شاهبايد که قطعه‌ئي بنويسي و در زمان


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط