اي از گل رخسار تو خون در دل لاله

اي از گل رخسار تو خون در دل لاله شاعر : خواجوي کرماني بر لاله ز مشک سيه افکنده گلاله اي از گل رخسار تو خون در دل لاله اين عين غزال آمد و آن رشک غزاله بازآي که چشم و رخت ايماه غزل گوي ما را بحوالي سراي تو حواله از خاک درت برنتوان گشت که کردند چون بنده مقرست چه حاجت بقباله آورده بخونم رخ زيباي تو خطي دينيست ترا بر من دلسوخته حاله آن جان که ز لعلت بگه بوسه گرفتم کز عشق لبت جان بلب آورد پياله برخيز و بر افروز رخ از جام دلفروز همچون ورق...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
اي از گل رخسار تو خون در دل لاله
اي از گل رخسار تو خون در دل لاله
اي از گل رخسار تو خون در دل لاله

شاعر : خواجوي کرماني

بر لاله ز مشک سيه افکنده گلالهاي از گل رخسار تو خون در دل لاله
اين عين غزال آمد و آن رشک غزالهبازآي که چشم و رخت ايماه غزل گوي
ما را بحوالي سراي تو حوالهاز خاک درت برنتوان گشت که کردند
چون بنده مقرست چه حاجت بقبالهآورده بخونم رخ زيباي تو خطي
دينيست ترا بر من دلسوخته حالهآن جان که ز لعلت بگه بوسه گرفتم
کز عشق لبت جان بلب آورد پيالهبرخيز و بر افروز رخ از جام دلفروز
همچون ورق لاله پر از قطره‌ي ژالهاز آتش مي بين رخ گلرنگ نگارين
الا به بتي ماه رخ چارده سالهچشمم بمه چارده هرگز نشود باز
چون موي شد از مويه و چون نال ز نالهتا گشت گرفتار سر زلف تو خواجو


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط