اي از گل رخسار تو خون در دل لاله شاعر : خواجوي کرماني بر لاله ز مشک سيه افکنده گلاله اي از گل رخسار تو خون در دل لاله اين عين غزال آمد و آن رشک غزاله بازآي که چشم و رخت ايماه غزل گوي ما را بحوالي سراي تو حواله از خاک درت برنتوان گشت که کردند چون بنده مقرست چه حاجت بقباله آورده بخونم رخ زيباي تو خطي دينيست ترا بر من دلسوخته حاله آن جان که ز لعلت بگه بوسه گرفتم کز عشق لبت جان بلب آورد پياله برخيز و بر افروز رخ از جام دلفروز همچون ورق...