گر کسي سرو شنيدست که رفتست اينست

گر کسي سرو شنيدست که رفتست اينست شاعر : سعدي يا صنوبر که بناگوش و برش سيمينست گر کسي سرو شنيدست که رفتست اينست که بلند از نظر مردم کوته بينست نه بلنديست به صورت که تو معلوم کني عاشقي کار سري نيست که بر بالينست خواب در عهد تو در چشم من آيد هيهات وان چه در خواب نشد چشم من و پروينست همه آرام گرفتند و شب از نيمه گذشت من از اين بازنگردم که مرا اين دينست خود گرفتم که نظر بر رخ خوبان کفرست خاصه اکنون که بهار آمد و فروردينست وقت آنست که مردم...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
گر کسي سرو شنيدست که رفتست اينست
گر کسي سرو شنيدست که رفتست اينست
گر کسي سرو شنيدست که رفتست اينست

شاعر : سعدي

يا صنوبر که بناگوش و برش سيمينستگر کسي سرو شنيدست که رفتست اينست
که بلند از نظر مردم کوته بينستنه بلنديست به صورت که تو معلوم کني
عاشقي کار سري نيست که بر بالينستخواب در عهد تو در چشم من آيد هيهات
وان چه در خواب نشد چشم من و پروينستهمه آرام گرفتند و شب از نيمه گذشت
من از اين بازنگردم که مرا اين دينستخود گرفتم که نظر بر رخ خوبان کفرست
خاصه اکنون که بهار آمد و فروردينستوقت آنست که مردم ره صحرا گيرند
تا خلايق همه گويند که حورالعينستچمن امروز بهشتست و تو در مي‌بايي
همچنان هيچ نگفتيم که صد چندينستهر چه گفتيم در اوصاف کماليت او
با کبوتر نکند پنجه که با شاهينستآن چه سرپنجه سيمين تو با سعدي کرد
زحمتم مي‌دهد از بس که سخن شيرينستمن دگر شعر نخواهم که نويسم که مگس


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط