دلي که ديد که غايب شدست از اين درويش شاعر : سعدي گرفته از سر مستي و عاشقي سر خويش دلي که ديد که غايب شدست از اين درويش مگر حلال ندارد مظالم درويش به دست آن که فتادست اگر مسلمانست که باز ميدهد اين دردمند را دل ريش دل شکسته مروت بود که بازدهند دو هفته رفت که از وي خبر نيامد بيش مه دوهفته اسيرش گرفت و بند نهاد نه از ملامت بيگانه و نصيحت خويش رميدهاي که نه از خويشتن خبر دارد که نشنود سخن دوستان نيک انديش به شادکامي دشمن کسي سزاوارست ...