هر روز باد ميبرد از بوستان گلي شاعر : سعدي مجروح ميکند دل مسکين بلبلي هر روز باد ميبرد از بوستان گلي بر جور روزگار ببايد تحملي مألوف را به صحبت ابناي روزگار همچون کبوترش بدراند به چنگلي کاين باز مرگ هر که سر از بيضه برکند ناممکن است عافيتي بيتزلزلي اي دوست دل منه که درين تنگناي خاک هر لالهاي که ميدمد از خاک و سنبلي روييست ماه پيکر و موييست مشکبوي کز وي به دير زود نباشد تحولي بالاي خاک هيچ عمارت نکردهاند هر بامداد کرده به شوخي...