گر شهوت از خيال دماغت به در رود شاعر : سعدي شاهد بود هر آنچه نظر بر وي افکني گر شهوت از خيال دماغت به در رود وقتي رسد که گوش طبيعت بيا کني ذوق سماع مجلس انست به گوش دل کش دوستي شود متبدل به دشمني بسيار برنيايد، شهوت پرست را با مرغ شوخ ديده مکن همنشيمني خواهي که پاي بسته نگردي به دام دل تلخي برآورد مگرش بيخ برکني شاخي که سر به خانهي همسايه ميبرد ورنه نزيبدت که دم معرفت زني زنهار گفتمت قدم معصيت مرو مردي درست باشي اگر نفس بشکني ...