کيست کاندر دو جهان عاشق ديدار تو نيست
کيست کاندر دو جهان عاشق ديدار تو نيست
شاعر : سيف فرغاني
کو کسي کو به دل و ديده خريدار تو نيست کيست کاندر دو جهان عاشق ديدار تو نيست که مرا طاقت ناديدن ديدار تو نيست دور کن پرده ز رخسار و رقيب از پهلو وندر آن کس که بدانست و طلب کار تو نيست در تو حيرانم و آنکس که ندانست تو را نيست راهي که درو پاي من و خار تو نيست در طلب کاري گلزار وصالت امروز ز آنکه در شهر کسي نيست که بيمار تو نيست شربت وصل تو را وقت صلاي عام است گر متاع دل و جان کاسد بازار تو نيست من به شکرانهي وصلت دل و جان پيش کشم بپذير از من اگر چند سزاوار تو نيست در بهاي نظري از تو بدادم جاني چون مرا راي بود حاجت گفتار تو نيست وصل تو خواستم از لطف تو روزي، گفتي «کس ندانم که درين شهر گرفتار تو نيست» سيف فرغاني از تو به که نالد چون هيچ