چون تو را ميل و مرا از تو شکيبايي نيست؟!
چون تو را ميل و مرا از تو شکيبايي نيست؟!
شاعر : سيف فرغاني
صبر خواهم که کنم ليک توانايي نيست چون تو را ميل و مرا از تو شکيبايي نيست؟! بنده را هست به تو ميل و شکيبايي نيست مر تو را نيست به من ميل و شکيبايي هست چه بود فايده از چشم چو بينايي نيست چه بود سود از آن عمر که بيدوست رود ورنه نارفتنم اي دوست ز بيپايي نيست بر سر کوي تو در قيد وفاي خويشم بودنم بر در اين خانه ز بي جايي نيست من سگ کويم و هر جاي مرا ماوايي است بنده را هست وليکن چو تو فرمايي نيست گفتي از اهل زمان نيست وفايي کس را ور چه داند که چو روي تو به زيبايي نيست دل رهايي طلبد از تو به هر روي که هست گل چو بر شاخ بود چون تو به رعنايي نيست در چو در بحر بود چون تو نباشد صافي دولت آنکه تو يک شب بر او آيي نيست سيف فرغاني هر روز بيايد بر تو