آن نگاري کو رخ گلرنگ داشت

آن نگاري کو رخ گلرنگ داشت شاعر : سيف فرغاني بي رخش آيينه‌ي دل، زنگ داشت آن نگاري کو رخ گلرنگ داشت غره‌اي در طره‌ي شبرنگ داشت و آن هلال ابرو که چون ماه تمام جادوي چشمش چنين نيرنگ داشت يک نظر کرد و مرا از من ببرد يار نام‌آور که از ما ننگ داشت چون نگين بر دل نشان خويش کرد کانده او جاي بر دل تنگ داشت دل برفت و خانه بر غم شد فراخ قطب گردوني که هفت اورنگ داشت بي غم او مرده کش باشد چو نعش گر چه بر زانوم همچون چنگ داشت هم ز دست او قفا خوردم...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
آن نگاري کو رخ گلرنگ داشت
آن نگاري کو رخ گلرنگ داشت
آن نگاري کو رخ گلرنگ داشت

شاعر : سيف فرغاني

بي رخش آيينه‌ي دل، زنگ داشتآن نگاري کو رخ گلرنگ داشت
غره‌اي در طره‌ي شبرنگ داشتو آن هلال ابرو که چون ماه تمام
جادوي چشمش چنين نيرنگ داشتيک نظر کرد و مرا از من ببرد
يار نام‌آور که از ما ننگ داشتچون نگين بر دل نشان خويش کرد
کانده او جاي بر دل تنگ داشتدل برفت و خانه بر غم شد فراخ
قطب گردوني که هفت اورنگ داشتبي غم او مرده کش باشد چو نعش
گر چه بر زانوم همچون چنگ داشتهم ز دست او قفا خوردم چو چنگ
ارغنون عشقش اين آهنگ داشتصد نوا شد پرده‌ي افغان من
آب خامش چون گذر بر سنگ داشتروز و شب چون ديگ جوشان ناله کرد
گر چه او در قبضه تيغ جنگ داشتسيف فرغاني به صلحش پيش رفت
تا اسد خورشيد و مه خرچنگ داشتآفتابي اينچنين بر کس نتافت


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط