آن نگاري کو رخ گلرنگ داشت شاعر : سيف فرغاني بي رخش آيينهي دل، زنگ داشت آن نگاري کو رخ گلرنگ داشت غرهاي در طرهي شبرنگ داشت و آن هلال ابرو که چون ماه تمام جادوي چشمش چنين نيرنگ داشت يک نظر کرد و مرا از من ببرد يار نامآور که از ما ننگ داشت چون نگين بر دل نشان خويش کرد کانده او جاي بر دل تنگ داشت دل برفت و خانه بر غم شد فراخ قطب گردوني که هفت اورنگ داشت بي غم او مرده کش باشد چو نعش گر چه بر زانوم همچون چنگ داشت هم ز دست او قفا خوردم...