اي مه و خور به روي تو محتاج اي مه و خور به روي تو محتاجشاعر : سيف فرغاني بر سر چرخ خاک پاي تو تاجاي مه و خور به روي تو محتاجمه ز گلگونه گل ز اسپيداجچه کنم وصف تو که مستغني ستهمه شبهاي او بود معراجهر که جوياي تو بود همه روزبه گدايان کوي تو محتاجپادشاهان که زر هميبخشندبه کسي چون دهد خليفه خراجندهد عاشق تو دل به کسيکفر نبود اناالحق از حلاجعيب نبود تصلف از عاشقترک را رحم نيست در تاراجعشق را باک نيست از خون ريزخوف جان است با ملوک لجاجچاره با عشق نيست جز تسليمکعبه ويران نگردد از حجاجدل نيايد بتنگ از غم عشقاز نمد پاره دوخت بر ديباجدل به تو داد سيف فرغانيبانگ بلبل همي کند دراجسخن اهل ذوق ميگويد