دل بي رخ خوب تو سر خويش ندارد

دل بي رخ خوب تو سر خويش ندارد شاعر : سيف فرغاني جان طاقت هجر تو ازين بيش ندارد دل بي رخ خوب تو سر خويش ندارد ديوانه دل عاقبت انديش ندارد از عاقبت عشق تو انديشه نکردم او نوش لب و غمزه‌ي چون نيش ندارد مه پيش تو از حسن زند لاف وليکن آن را که ز عشق تو دل ريش ندارد از مرهم وصل تو نصيبي نبود هيچ چون آينه‌ي روي تو در پيش ندارد خود عاشق صاحب نظر از عمر چه بيند کن محتشم اکنون سر درويش ندارد از دايره‌ي عشق دلا پاي برون نه بيگانه شد از خلق و...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
دل بي رخ خوب تو سر خويش ندارد
دل بي رخ خوب تو سر خويش ندارد
دل بي رخ خوب تو سر خويش ندارد

شاعر : سيف فرغاني

جان طاقت هجر تو ازين بيش ندارددل بي رخ خوب تو سر خويش ندارد
ديوانه دل عاقبت انديش ندارداز عاقبت عشق تو انديشه نکردم
او نوش لب و غمزه‌ي چون نيش نداردمه پيش تو از حسن زند لاف وليکن
آن را که ز عشق تو دل ريش ندارداز مرهم وصل تو نصيبي نبود هيچ
چون آينه‌ي روي تو در پيش نداردخود عاشق صاحب نظر از عمر چه بيند
کن محتشم اکنون سر درويش ندارداز دايره‌ي عشق دلا پاي برون نه
بيگانه شد از خلق و سر خويش نداردچون سيف هر آن کس که تو را ديد به يکبار


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط